سید علی صالحی
پیشگفتار
نگارش، شیوه ای برای ثبت و ماندگاری سخن است. نوشتن، علاوه بر حفظ زبان، ابزاری نیرومند برای انتقال فرهنگ از یک نسل به نسلی دیگر به شمار می رود و در گسترش و پایندگی تمدن ها نقشی سرنوشت ساز ایفا می کند.
البته برخی تمدن ها، مانند هند باستان و وایکینگ های ساکن اسکاندیناوی، بخش چشمگیری از زبان خویش را تا مدت ها تنها با گویش حفظ کردند. اما پشتگرمی به حافظه و زبان گفتاری بدون استفاده از ابزار نگارش، برای صاحبان زبان محدودیت های بسیاری می آفریند که از آن جمله می تواند به کاهش سرعت بالندگی و محدودیت در سبک های زبان اشاره کرد.
انسان از ۵۳۰۰ سال پیش نوشتن را آغاز کرد و بدین ترتیب عمر نگارش نسبت به تاریخ بشر و حتی سابقه سخن گفتن توسط بشر، بسیار کوتاه است.
۲ – تصویر نگاری و اندیشه نگاری
پیش از پیدایش خط، بسیاری از مردم برای انتقال یک پیام یا
برای یادآوری یک چیز از تصویرنگاری (pictography) استفاده می کردند. هرچند
این پدیده را نمی
توان “خط” نامید؛ چراکه از آن نمی شود برای نگارش زبان استفاده کرد.
تصویرنگاری تنها برای کشیدن “چیزها و اندیشه ها” کاربرد دارد و “نگارش”
زمانی است که بتوان واژه هایی که به جای چیزها و اندیشه ها می نشینند را
روی کاغذ، خشت، سنگ یا پوست پیاده کرد. معنای واژگان به طور کلی مشخص است و
نیازی به تحلیل ندارد، اما معنای تصویرنگاری به گمان بیننده بستگی خواهد
داشت.
اندیشه نگاری: انسان های مقدس (Yei) که در ناواهو رابط میان انسان و خدایان بودند
تصویر اشیاء را، زمانی که برای ارتباط و آگهی رسانی استفاده شوند، “تصویرنگاری” می نامیم. اگر از تصویرنگاری برای انتقال یک اندیشه یا احساس بهره گرفته شود، این کار “اندیشه نگاری” نام خواهد داشت؛ درست مانند زمانی که از تصویر خورشید برای انتقال معنای روز یا گرما استفاده کنیم یا تصویر انگشتی که دهانی را نشانه گرفته را برای انتقال معنای گرسنگی به کار گیریم. این دو ابزار معمولا با هم استفاده می شوند. نمونه هایی از تصویر-اندیشه نگاری را می توان در آثار کهن بومیان آمریکای شمالی و بومیان استرالیا جستجو کرد. در بسیاری از موارد “مفهومی” می شوند و معنای آنها با آنچه در ظاهر می بینیم ممکن است تفاوت داشته باشد. با این حال، اندیشه نگاری و تصویرنگاری را، هر اندازه که پیچیده و مفهومی باشد، نمی توان خط یا نگارش دانست.
۳ – شیوه های نگارش
تنها زمانی که نگارش، ارایه کننده زبان باشد، یعنی وقتی نمادهای نوشتاری، کمابیش جانشین واژگان یا دیگر واحدهای گفتاری بشوند، آن شیوه نگارش را می توان خط نامید. در ادامه به خط های رایج در تاریخ بشر اشاره می شود:
۳ – ۱ – واژه نگاری
تصور کنید که نماد “O” را به جای واژه sun (خوشید) استفاده کنیم. در اینجا برخلاف اندیشه نگاری که ممکن بود O معنای خورشید، روز، گرما، یا تابش داشته باشد، O تنها به معنای خورشید است. در این شیوه، ممکن است O علاوه بر sun، به جای واژه son (فرزند پسر) و نیز به جای هجای نخست از واژه sundry (متفرقه) نیز بکار رود؛ زیرا همه آنها صدای “سان” دارند.
برای درک بهتر، اگر نمادی تصویری را به جای “شیر” (سلطان جنگل) در نظر بگیریم و همان نماد را برای شیر (فلکه آب)، شیر (خوراک کودک) و هجای نخست از واژه های شیراز و شیرجه هم بکار ببریم، روش نگارش ما واژه نگاری (logography) و نمادهایی که بکار برده ایم، “دیس واژه” (logogram) خواهند بود.
واژه نگاری: تکامل “نماد – خط” استخوان مقدس به چینی امروزی
خط مصریان باستان (هیروگلیف)، چینی های باستان، مایاها در مکزیک و نیز خط میخی در منطقه میان رودگان و ایران باستان نمونه هایی از واژه نگاری است.
۳ – ۲ – هجانگاری و الفبا
واژه نگاری کمک شایانی به آرزوی بشر برای نوشتن سخن کرد. با این حال، کاستی های بسیاری در این شیوه نگارش وجود داشت. برای یک نمونه، خواننده نمی توانست به یقین بگوید که یک نشانه به جای خودش به کار رفته است یا به جای صدایی که ایجاد می کند. افزون بر این، در شیوه ی واژه نگاری به تعداد بسیار زیادی نشانه نیاز است که کار فراگیری آن را دشوار می کند.
بدین ترتیب، بشر برای چیره شدن بر کاستی های واژه نگاری، دو نظام نوشتاری جدید را ابداع کرد که یکی به هجانگاری (syllabary) و دیگری به الفبا (alphabet) معروف شد.
هجانگاری میخی در ایران هخامنشی
هجانگاری شیوه ای است که در آن، هرهجا بوسیله یک نشانه نمایش داده می شود. در نظام الفبایی، هر آوا بوسیله یک نشانه نمایش داده می شود. شیوه هجانگاری به طور معمول و در زبان های مختلف به ۵۰ تا ۲۰۰ نشانه و نظام الفایی به ۱۵ تا ۳۰ نشانه نیاز دارد.
۴ – تاریخ نگارش
تغییر در روش های نگارش همواره به کندی انجام شده و حتی امروز هم هرگونه اصلاح یا دگرگونی در روش نوشتن با تردید، درنگ و حتی مقاومت روبرو می شود. همین محافظه کاری در نوشتن باعث شده که بیشتر دگرگونی های نوشتاری در تاریخ هنگامی رخ دهد که یک ملت، خطی را از ملتی دیگر وام گرفته است. برای مثال آکدیان (Akkadians) بخش هجانگاری خط سومری را از آنان وام گرفتند، اما دیس واژه های خود را حفظ کردند. این کار به منظور تندنویسی انجام شد. زمانی هم که هیتی ها (Hittites) این روش را از آکدی ها آموختند، بیشتر هجانماهای آوایی و برخی دیس واژه های ویژه آکدی را از خط خود حذف کردند و در عوض، برخی نشانه های هجایی آکدی را به جای دیس واژه در زبان خود بکار بردند.
زبانشناسان هنوز بر سر اینکه کدام مردم، مصریان یا سومریان، ابداع کننده نخستین خط ها بودند اختلاف نظر دارند. هر چند در دهه های اخیر، بیشتر پژوهشگران بر این عقیده بوده اند که سومری ها ابداع کننده خط هستند و مصریان اندیشه ایجاد خط برای نوشتن را در اثر بازرگانی با سومری ها دریافت کرده اند.
مدتی پس از اختراع خط های سومری و مصری، خط “ایلامی آغازین” شکل گرفت که آن هم زبانی “دیس واژه – هجانگاری” بود. این روش نگارش هنوز به طور کامل رمزگشایی نشده است.
بعدها انواعی از خط های دیس واژه – هجانگاری در پیرامون اژه، آسیای صغیر، دره رود سند و چین هم به وجود آمد.
ملت های دیگر هم برای نوشتن زبان خود، هجانگاری های این کشورها را وام گرفتند.
کتیبه های نوشته شده به زبان سینایی آغازین (Proto-Sinaitic)، یکی از نخستین گونه های نگارش “نیمه الفبایی” به شمار می روند. قدمت این کتیبه ها به ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد می رسد.
کتیبه هایی به زبان اوگاریت (از زبان های منسوخ شده سامی) که در شمال سوریه پیدا شده و به ۱۳۰۰ سال پیش از میلاد مربوط می شوند هم شیوه ای نیمه الفبایی را برای نگارش به کار برده اند. هرچند این کتیبه ها مانند خط میخی میان رودگانی (بین النحرینی) روی گل نوشته شده اند.
یونانیان، الفبای خود را از فینیقیان وام گرفتند و با جدا کردن واکه ها از حروف بی واکه، در مسیر تکامل آن گام برداشتند. یونانیان در ۸۰۰ سال پیش از میلاد با چنین الفبایی می نوشتند.
بسیاری، الفبا را بهترین شیوه نگارش می دانند؛ هرچند ممکن است این برداشت، نوعی تعصب فرهنگی از سوی کاربران الفبا باشد. به زبان دیگر ممکن است این واقعیت که ما از شیوه الفبایی استفاده می کنیم، سبب شود که تصور کنیم این روش، بهترین شیوه نگارش است.
دانشنامه دنبلید (ویراسته ۲۰۱۱) http://www.donbelid.com/
ماه بالای سر آبادی است
ماه بالای سر آبادی است
ماه بالای سر آبادی است
اهل ابادی در خواب است
باغ همسایه چراغش روشن,
من چراغم خاموش.
ماه تابیده به بشقاب خیار.به لبه كوزه آب.
غوك ها می خوانند.
مرغ حق هم گاهی.
كوه نزدیك است،پشت افراها, سنجد ها.
و بیابان پیداست.
سنگ ها پیدا نیست, گلچهه ها پیدا نیست.
سایه ها یی از دور , مثل تنهایی آب , مثل آواز خدا پیداست.
نیمه شب بباید باشد.
دب اكبر آن است ,دو وجب بالاتراز بام.
آسمان آبی نیست , روز ابی بود.
یاد من باشد فردا , بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ , طرحی از بز ها بردارم,
طرحی از جارو ها , سایه ها شان در آب .
یاد من باشد , هر چه پروانه كه می افتد در آب , زود از آب
درآورم
یاد من باشد فردا لب جوی, حوله ام را هم با چوبه بشویم.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهایی است.
( سهراب سپهری )